لینک باکس افزایش بازدید
پس از پخش تنها بخشي از اظهارات و افشاگري هاي مدحي، اردوگاه متشتت ضدانقلاب چنان دچار آشفتگي شده است كه با گذشت چند روز هنوز از اتخاذ سياستي مشخص ناتوان بوده و اضطراب و نگراني كاملي بر آن سايه انداخته است. اين ناآرامي و ناتواني را از واكنش هاي متفاوت و متعارض فعالان اين اردوگاه مي توان مشاهده نمود.
اپوزيسيون در ابتدا چنان به كما رفته بوده كه تا ساعت ها از هرگونه واكنش نسبت به اظهارات مدحي طفره رفته و با بايكوت خبري مي خواست كه مانع گسترش آن شود؛ اما خبر آنچنان با سرعت پيچيد كه سكوت خبري ضدانقلاب مانع گسترش آن نشد. سپس واكنش هاي ضد و نقيض از جمله تأييد و تكذيب اظهارات مدحي توسط افرادي كه در يكي دو سال گذشته بارها از وي به عنوان يكي از اميدهاي براندازي نظام جمهوري اسلامي ياد مي كردند آغاز شد.
مدتي طول كشيد تا ضدانقلاب به خود آيد و تلاش كند تا سياستي منسجم را براي جلوگيري از شكست تمام عيار در «پروژه الماس فريب» اتخاذ نمايد و اينجا بود كه شبهه افكني در ماهيت پروژه الماس فريب در دستور كار قرار گرفت. اپوزيسيون تلاش كرد تا وانمود سازد نظام نيز خود در مورد مدحي دچار ترديد است و معلوم نيست وي يك مأمور وزارت اطلاعات بوده كه با برنامه ريزي قبلي به اين مأموريت رفته است يا عنصري فراري بوده كه در ميان راه توسط مأموران نيروهاي امنيتي جمهوري اسلامي به خدمت درآمده است.
اما ضدانقلاب فراموش كرده بود كه اين مسئله موضوعي حاشيه اي و ثانوي است و حقيقت امر هر چه باشد توفيري در شكست سنگين اردوگاه ضدانقلاب نخواهد كرد؛ چرا كه اگر مدحي از ابتدا مأمور نفوذي وزارت اطلاعات بوده باشد، نشان از توان بالاي نظام در نفوذ در عمق اردوگاه متزلزل ضدانقلاب دارد و اگر مدحي در ميانه راه جذب و خريده شده باشد، باز هم حكايت از آن دارد كه دستگاه هاي امنيتي كشور توان بازي با مهره هاي كليدي اين اردوگاه و تخليه اطلاعاتي آنها را دارد.
در گامي ديگر تلاش شد تا از اعتبار اعترافات مدحي بكاهند و وي را فردي حاشيه اي كه نتوانسته به شبكه اصلي جريان اپوزيسيون برانداز نفوذ نمايد معرفي كنند؛ اما مخاطبان اين شبكه هاي خبري فراموش نكرده بودند كه چطور نوري زاده از وي به عنوان يار شفيق و كسي كه سال ها به عنوان منبع خبر از درون نظام به وي اطلاعات و اخبار داده، ياد كرده بود، همان شاهد عيني كه سال ها به مخاطبان خود وعده داده بود كه روزي وي را معرفي خواهند نمود!
به عنوان نمونه نويسنده سايت ضدانقلاب «خودنويس» نوشت: «آن چه از سيماي حكومت اسلامي تحت عنوان «الماس فريب» پخش شد هيچ گونه ارزش اطلاعاتي و جاسوسي ندارد» و اين در حالي بود كه در چند سطر بعدي اعتراف دارد كه پخش اين فيلم موجب «ايجاد فضاي بي اعتمادي و نفاق در ميان اپوزيسيون شده كه متأسفانه برخي از هم وطنان ميهن دوست نيز نا خواسته در اين مسير قرار گرفتند!»
سياست ديگر كوچك كردن جايگاه مرتبطان با مدحي است، تا نشان دهند كه مدحي نتوانسته به مركزي مهم در اردوگاه ضدانقلاب نفوذ كند. به عنوان نمونه يكي از اين سايت ها مي نويسد: «نوري زاده يك تحليلگر، ژورناليست، نويسنده، شاعر و چهره پررنگ رسانه اي است نه يك كنشگر سياسي!» و ادامه مي دهد: «آقاي جهانشاهي به عنوان مدير تشكيلاتي به نام «موج سبز»، به قول خودشان از بهار ???? يعني تقريباً يك سال پس از جنبش سبز متولد شده است. چه بسا اگر جنبش سبزي ظهور نمي كرد جهانشاهي نامي نيز مطرح نمي شد. نفوذ در تشكيلاتي سه يا چهار نفره بسيار نوپا و فاقد هر گونه پيشينه سياسي عملي چه شاهكار اطلاعاتي بزرگي محسوب مي شود!»
اما آنچه در وراي اين سخنان متعارض حائز اهميت است و به معضل اصلي اردوگاه فراريان و ضدانقلابيون پناه برده به آغوش بيگانه مبدل گرديده، ديوار بلند بي اعتمادي است كه ميان افراد اين اردوگاه فاصله انداخته است. به واقع ديگر همه اين افراد به يكديگر به چشم يك مأمور دستگاه امنيتي جمهوري اسلامي مي نگرند كه ممكن است در تلاش باشد تا اخبار و اطلاعاتي را كسب و ارسال نمايد. به عبارتي ضدانقلاب آرامش خود را از دست داده و فضا را چنان ناامن مي بيند كه به دوستان چندين ساله خود نيز به چشم ترديد مي نگرد، چرا كه ممكن است اين رفيق شفيق چندين ساله نيز در سناريويي مشابه سناريوي «الماس فريب» توسط وزارت اطلاعات جمهوري اسلامي خريده شده باشد!
امروز اكبر گنجي، محسن مخملباف، اردشير امير ارجمند، مجتبي واحدي، عليرضا نوري زاده، عطاءالله مهاجراني، محسن كديور، علي افشاري، اميرفرشاد ابراهيمي و ديگر فراريون پيوسته به اردوگاه ضدانقلاب، نام هاي مشكوكي هستند كه معياري براي اعتماد به آنها وجود ندارد و هر يك از آنها بالقوه مي توانند يكي از مأموران دستگاه امنيتي جمهوري اسلامي باشند كه در سناريوي الماس فريبي ديگر در آينده از آنها رونمايي شود؟!
نظرات شما عزیزان: